خود پاسبانی علم، مهم‌ترین ویژگی آن است

                                   

 

 

منظور از علم یا دانش، که آن را دانشورزی می‌نامیم، معارف گروه دوم و علوم تجربی (empiricial science) یا علوم واقعیت مند(factual) است که بر اساس مشاهده و آزمایش به دست می آید و ریاضیات و منطق را شامل نمی‌شود.

منطق و ریاضیات که علوم صوری(formal sciences) نام دارند برخلاف علوم تجربی نیازی به بررسی طبیعت بر اساس مشاهده ندارند، بلکه در عوض به وضعیت‌های فرضی و تئوریک پرداخته و با استنتاج منطقی به نتایج خود می‌رسند. منطق و ریاضیات با شیوه‌ی قیاسی کار می‌کنند.

این دو رابطه‌ی نزدیکی با علوم تجربی دارند، زیرا علوم تجربی باید از قوانین درست منطق پیروی کرده و نیز ریاضیات را به کار گیرند.

هرچه که علوم تجربی از ریاضیات بیشتر بهره گیرند، دقت بیشتری پیدا می‌کند ولی هیچ‌گاه دقت مطلق ریاضیات را پیدا نمی‌کند.

ریاضیات دقیق ترین علوم بشری است. علوم تجربی به علوم محض که محتوای آن‌ها مفاهیم بنیادین و اساسی علم است بدون توجه به کاربردی که ممکن است بعدا" پیدا کند (مانند مغناطیسم، انرژی، ساختمان ماده) و علوم کاربردی که نوع استفاده از این مفاهیم را مشخص می کند مانند پزشکی، کشاورزی، مهندسی (ساختن موتور، بمب اتمی، کارخانه برق) تقسیم می شود.


علوم محض به دو شاخه‌ی علوم طبیعی و علوم اجتماعی تقسیم می‌شود. باید توجه داشت که از علوم صوری مانند ریاضیات در علوم تجربی محض استفاده می‌شود زیرا این علوم برای رشد و پیشرفت نیاز به ریاضیات دارند.

از علوم تجربی محض نیز در علوم کاربردی استفاده می‌شود، مثلا" یافته‌های حاصل از علوم تجربی محض مانند زیست شناسی یا فیزیک در حوزه‌های مختلف دانش بشری مانند پزشکی و مهندسی استفاده می‌شود.


الف) علوم طبیعی: که به آن‌ها علوم «سخت» یا «دقیق» هم می‌گویند و موضوع شان توصیف و توضیح طبیعت شامل سه گروه اساسی است:

۱- علوم فیزیکی: شامل علوم فیزیکی و شیمیایی است که به مطالعه‌ی ساختمان ماده و ماهیت انرژی می‌پردازد. روش کار آن بر مبنای آزمایش قرار دارد و در آزمایشگاه با انجام آزمایش‌های کنترل شده به بررسی طبیعت می‌پردازد.

۲- علوم غیرآلی مربوط به عالم کلان: مانند ستاره شناسی، زمین شناسی، اقیانوس شناسی و هواشناسی که عموما" به بررسی طبیعت در خارج از آزمایشگاه و در دل طبیعت می پردازد.

۳- علوم زیستی: که به مطالعه‌ی موجودات زنده می‌پردازد و به دو رشته‌ی جانورشناسی و گیاه شناسی تقسیم می‌شود که موضوع مورد مطالعه‌ی آن بوم شناسی و دیرین شناسی است.
از ویژگی‌های دو گروه اخیر این است که با تاریخ پدیده‌ها و حوادثی که در یک دوره‌ی زمانی عظیم رخ داده‌اند سر و کار دارند مانند تاریخچه‌ی منظومه‌ی شمسی یا تحول جانداران روی زمین.

ب) علوم اجتماعی: که به آن‌ها علوم «نرم» هم می‌گویند و به مطالعه‌ی سازمان‌ها، شیوه‌ی رفتار، کارکرد فردی و گروهی انسان می‌پردازد و شامل اقتصاد، جامعه شناسی، مردم شناسی فرهنگی، روان شناسی، علوم سیاسی و زبان شناسی می‌شود؛ موضوع این علوم بسیار پیچیده‌تر از طبیعت است و پیش بینی در این علوم به علت متغیر بودن رفتار انسانی دقیق نیست.

به این ترتیب می‌بینیم که علوم تجربی به بررسی مفاهیمی چون اخلاق، زیبایی و مذهب نمی‌پردازد زیرا فرآورده‌های حاصل این رشته از معارف قابل ارزشیابی و مطالعه توسط این علوم نیستند، بلکه به معارف گروه اول یا معارف اعتقادی تعلق دارند.

همین جا باید متذکر شد که برخلاف نظر بعضی از مذهبیون یا متافیزیسین‌ها این از نقص و بی ارزشی علوم تجربی نیست، بلکه این مفاهیم خارج از تجربه و آزمایش و در حوزه‌ی ایمان و اعتقاد هستند.

مابعدالطبیعه همان طور که از اسمش پیداست خارج از حوزه‌ی طبیعت است. هیچ حد و مرزی برای تعداد و تنوع نیروهای ماوراء طبیعی نمی‌توان قایل شد زیرا هر مذهب و فلسفه‌ای برای خود موجودات ماوراء طبیعی دارد که به کلی با دیگران متفاوت است.

از شیطان، فرشته و روح در مذاهب سامی گرفته تا خدای باران و توفان در اندیشه‌ی یونانی و سرخپوستان آمریکایی یا کریشنا در میان هندوها و بودا در میان بوداییان هیچ کدام با روش‌های علمی قابل ثبت، اندازه گیری یا مشاهده نیستند.

موضوع دانشورزی مطالعه‌ی طبیعت است نه ماورای آن‌چه موضوع مذهب و فلسفه‌های گوناگون است.

شیوه‌ی اثبات و استدلال در معارف اعتقادی شیوه‌ی عقلی منطقی است که از زمان یونان باستان تا اوایل قرن شانزدهم متکلمین و فلاسفه به آن مشغول بودند. این شیوه در تمام فلسفه‌ها و مذاهب یکی است و مؤمنان بر اساس ایمان خود به نتایج آن اعتقاد دارند.

اثبات زنده بودن و ظهور دوباره‌ی سوشیانت، مسیح، ویشنو و من یظهره الله در بین پیروان زرتشتی، مسیحی، هندو و بهایی یکی بوده، اما نتایج آن متفاوت است.

از دیدگاه دیگری نیز می‌توان علوم را به علوم قانون یاب و علوم واقعیت یاب تقسیم کرد.

علوم قانون یاب مانند علوم طبیعی (فیزیک و شیمی) که موضوع شان کشف قوانین کلی و عامی است؛ در همه جا و همیشه صادق است. در حالی که علوم اجتماعی مانند جامعه شناسی، تاریخ و شاید اقتصاد بیشتر به پدیده‌ها و وقایع موضعی و محلی توجه دارند و موضوع اصلی شان حقایق و موضوعات ویژه و اختصاصی است نه قوانین کلی و عام و سعی دارند واقعیت یابی کنند.

به همین جهت بعضی‌ها همانند فلاسفه اثبات گرای منطقی (logical positivists) معتقدند که واژه‌ی علم باید فقط برای علوم قانون یاب یعنی علوم طبیعی به کار رود و علوم اجتماعی را از تعریف علم مستثنا می‌کنند.

به علاوه می‌گویند به علت این‌که علوم اجتماعی معرفت‌هایی ایدئولوژیک هستند؛ یعنی دیدگاه‌های پژوهش‌گر در روش پژوهش و نگرش او تاثیر زیادی دارد و پژوهش‌گر پیوسته در معرض قضاوت‌های ارزشی است، این علوم عینیت علوم طبیعی را ندارند.

بعضی علوم طبیعی به طور عمده‌ای واقعیت یاب هستند مانند جغرافیا، زمین شناسی و دیرین شناسی که به توصیف واقعیات می‌پردازند. در حالی که بعضی علوم اجتماعی مانند جامعه شناسی یا زبان شناسی کم و بیش سعی دارند قانون یابی کنند.


مثلا" یک جامعه‌شناس یا اقتصاددان مارکسیست در مورد تعاریف و مفاهیم عمده‌ی اقتصاد یا جامعه شناسی هیچ وحدت نظری با یک جامعه شناس یا اقتصاددان کاپیتالیست یا اسلامی ندارد، بلکه در موارد بسیاری با آن‌ها در تضاد است.

مفاهیم عمده‌ای مانند سرمایه، سود، ارزش اضافی، بهره، مالکیت، طبقه، سود، دیالکتیک و امت برای یک اقتصاددان یا جامعه شناس، برحسب این‌که چه نوع بینش سیاسی یا مذهبی داشته باشد، به کلی با دیگری متفاوت است و بعضی از مفاهیم فوق برای فرد معتقد به مکتب یا فلسفه غیر آن، اصلا" وجود خارجی ندارد.

هرگونه عدم توافق با همکاران دیگر در زمینه‌ی این علوم ریشه‌ی علمی دارد و نه بینشی و ایدئولوژیک. علت نیز آن است که دانشورزان با طبیعت سر و کار دارند و طبیعت همیشه ثابت است و تغییری نمی‌کند و دروغ نمی‌گوید.

در حالی که مسایل مورد مطالعه‌ی علوم اجتماعی به انسان و ارزش‌های انسانی (مانند فقر و ثروت، خوب و بد، ظلم و عدالت) مربوط می‌شود و جوامع انسانی همیشه در حال تغییرند، به علاوه همه انسان‌ها راستگو نیستند! باید توجه داشت که این مرزبندی، مشخص و واضح نیست و در بسیاری از موارد این تقسیم بندی به هم می‌خورد.

با این حال قوانین و نظریه‌هایی همانند قانون جاذبه و نظریه‌ی اتمی که همه‌ی دانشورزان علوم طبیعی در مورد آن‌ها اتفاق نظر دارند، در علوم اجتماعی یا زبان شناسی وجود ندارند که بتوانند جنبه‌های مختلف رفتار انسان‌ها و جوامع انسانی، سیستم‌های اقتصادی یا سازمان‌های سیاسی و روابط و گفتمان‌های انسانی را توصیف یا پیش بینی کنند.

نکته‌ی مهم آن است که تا وقتی بخش‌هایی از علوم اجتماعی که به روش‌های علمی و شیوه‌ی کسب معرفت که در علوم تجربی معمول است، وفادارند (مثلا" از ریاضیات، آمار و مدل‌های ریاضی استفاده می‌کنند) و معیارهای علم را می‌پذیرند و به کار می‌گیرند، جزو علوم محسوب می‌شوند.

به علاوه خودپاسبانی محققان این رشته و نقادی آن‌ها از کارهای هم‌کاران خود، مهم‌ترین شیوه‌ای است که از بروز خطاهای ارزشی جلوگیری می‌کند.

یکی از کسانی که خوب متوجه فرق بین علوم انسانی و فلسفه و علوم دینی شده است ابن هیثم دانشمند ریاضیدان و فیزیکدان قرن پنجم هجری است. او می گوید: "سرانجام به این نتیجه رسیدم که حقیقت را تنها از راه نظریاتی می‌توان یافت که ماده‌ی آن‌ها امور حسی و صورت آن‌ها امور عقلی است و من این را تنها در منطق، طبیعیات و الهیات ارسطو که فلسفه را تشکیل می‌دهد، یافتم."


منبع: وب‌گاه www.aftabir.com

نظرات 1 + ارسال نظر
مسعود فولادی چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:15 ق.ظ

موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد